(برگرفته از کتاب مونوگرافی عباس آباد شاهرود)*

قسمت۴

طلاق

در بین روستائیان طلاق واژه و مفهومی است منفور و چه بسا که در گذشته اسباب بدبختی و سیاه بختی شناخته می‌شد هر چند که تحمل زوجین سخت و زیانبار بوده باشد. بر اساس همین دیدگاه، دخالت ریش سفیدان روستا و اقوام و نگرش جامعۀ روستایی و خانواده‌ها مهمترین ابزار و نظارت بر ادامۀ زندگی زوجین تقریباً به هر قمیتی بوده است لذا آمار طلاق در گذشته بسیار پایین بوده و چه بسا با وجود طلاق‌های عاطفی، همزیستی تا پایان عمر بین زوجینی که اختلاق داشتند ادامه داشت و جز مواردی بسیار اندک وخاص، این مساله صورت نمی‌پذیرفت.  افزایش جمعیت و برخورداری از انواع ابزار آگاهی بخشی از جمله افزایش سطح تحصیلات (مطابق نظریه نوسازی ویلیام گود) توانسته است نوع نگرش به طلاق را تغییر داده به عنوان قبحی که پذیرش آن به صواب‌تر از ادامۀ زندگی با هوسهایی باشد مفهوم یابد. لذا هر چند آمار رسمی و دقیقی از میزان طلاق در دست نیست اما شواهد میدانی این ادعا را تأیید می‌نماید که نسبت به گذشته بالاخص در دهه‌های اخیر از افزایش نسبتاً بالایی برخوردار بوده است.

مرگ و میر

آمار رسمی و یا غیر رسمی از میزان مرگ و میرسالانه روستا در درست نیست.

مهاجرت:

خوش نشینی، عدم وجود آب کافی جهت شرب و کشاورزی و در نتیجه از بین رفتن باغات و اندک کشاورزی و زراعت موجود، عدم امکانات رفاهی و بهداشتی به گونه‌ای که قریب به دو دهه است این روستا از وجود پزشک دائم محروم شده و درمانگاهی که در طول سالیان دراز حتی روستاهای اطراف را نیز تحت پوشش خود قرار داده بود به صورت ساختمانی خالی از امکانات بهداشتی و درمانی درآمده است؛فروش و تعطیلی مدارس و عدم وجودزمینه‌ و بسترهای مناسب ایجاد اشتغال جوانان و … از جملۀ عواملی بوده است که علل مهاجرت روستائیان به شهرهای دور و نزدیک روستا را فراهم نموده است؛ شهرهایی چون شاهرود، تهران و مشهد بیشترین آمار مهاجران این روستا را به خود اختصاص داده است هر چند آماری رسمی یا غیر رسمی از تعداد دقیق مهاجران در دسترس نیست و یا حداقل راقم سطور نتوانسته است بدان دسترسی داشته باشد.

قشربندی اجتماعی

در جوامع روستایی از آنجایی که تقسیم کار گسترش قابل توجهی نداشته است، از قشربندی اجتماعی متنوعی نیز برخوردار نیست لذا سلسله مراتب اجتماعی در روستا را از طریق ملاک‌های اقتصادی و اجتماعی ـ فرهنگی می‌توان تقسیم بندی کرد.

۱- ملاک‌های اقتصادی: در جامعه روستایی به دلیل وجود اکثریتِ افراد بهره بردار از زمین، مالکیتِ زمین موجب اهمیت و اعتبار فرد می‌شود. بین مالکیتِ ارضی و ساخت طبقاتی، ارتباط و همبستگی نزدیکی وجود دارد.

۲- ملاک‌های اجتماعی ـ فرهنگی: در جوامع روستایی قدیم و هم اکنون در غالب نقاط جهان (کشورهای آسیایی و آفریقایی)، شخصیتهای سنتی‌ای بودند که با وجود نداشتن مقام و مسئولیت رسمی، نقش اجتماعی آنان بسیار مؤثر و تعیین کننده بوده است. در روستاها و عشایر این افراد که تحت عنوان ریش سفید شناخته می‌شوند و قدرت مادی و معنوی آنها زیاد بوده است. با گسترش صنعت در قرن بیستم، از اهمیت این قشر کاسته شده و قشر جدیدی تحت عنوان نخبگان یا سرآمدان روستا جای آنها را گرفته‌اند که شامل کشاورزان مترقی طرفدار تکنولوژی جدید، کارگزاران توسعه فرهنگی، آموزشی و بهداشتی و گروه‌هایی از این قبیل است. (بهروان به نقل از وثوقی، ۱۲۸، ۱۳۹۰)

در تقسیم بندی ای که از سوی بهروان صورت می‌پذیرد، «جامعه روستایی ایران به طور کلی در دو طبقه و یک قشر مستقل به صورت زیر مورد بررسی قرار گرفته است:

۱ــ طبقۀ ارباب: شامل مالک، مباشر، گاوبند و اجاره دار

۲- طبقۀ رعیت: شامل دو قشر وسیع اجتماعی یعنی زارعِ صاحب نسق و خوش‌نشین. (بهروان، ۱۳۸، ۱۳۹۰)  از آنجا که اهالی این روستا خوش‌نشین بوده و «خوش‌نشین در لغت به معنای کسی است که پیوند ملکی و وابستی مکانی خاصی ندارد و هر جا که خوش داشته باشد سکونت می‌کند و در عرف نشانۀ منزلت پایین است. غیر کشاورزان شامل کارگران، پیشه‌وران و تجارت پیشگان است» (بهروران و غفاری، ۱۳۸، ۱۳۹۰) می‌توان این‌گونه دریافت که ساکنان عباس آبادبه عنوان روستای خوش نشین از تفاوت جایگاهی و در نتیجه قشربندی خاصی برخوردار نبوده‌اند اما با ورود تکنولوژی، افزایش دانش و تحصیلات و در نتیجه مهاجرت به شهر و در پی آن کسب جایگاه‌های متفاوت اقتصادی و فرهنگی و افزایش فاصلۀ طبقاتی اکنون می‌توان روستائیان عباس‌آباد را به سه گروه و قشر عمده تقسیم بندی نمود.

۱- قشری که به سبب برخورداری از امکانات اقتصادی در سطحی بالاتر قرار گرفته‌اند.

۲- قشر و گروهی که به سبب کسب موقعیتهای فرهنگی و شغلی در یک طبقه قرار گرفته اند.

۳- و قشری که به سبب اقتصادی و فرهنگی در سطحی پایین‌تر قرار گرفته‌اند.

لازم به ذکر است که قشر بندی در گذشته با وجود اکثریت خوش‌نشین روستا، تا حدودی تحت تأثیر طایفه و محل سکونت (به مفهوم قلعۀ بالا یا پایین) بوده است که به مرور بالاخص تأثیر طایفه از میان رخت بربسته اما محل سکونت هنوز در بین اقلیتی حتی اگر نه در عمل بل در گفتار وجود دارد.

ختنه سوری

در دهه های نچندان دور هنگامی که خانواده قصد ختنه پسرشان را داشتند ، ابتدا شب هنگام دست وپای او را حنا گرفته و فردای آن روز ، وی را سوار بر اسب ، دهل زنان و شادی کنان،  به حمام برده و مردهای روستا آن روز را به ناهار دعوت می شدند و نزدیکان و اقوام بر سر پسر بچه پول ریخته ، پس از استحمام او را تا منزل مشایعت می کردند و استاد سلمانی که از قبل دعوت شده بود ، با ابزاری چون دو نی کوچک و تیغ و… اقدام به ختنه  می کرد؛ پس از آن بلافاصله شخصی از حضار این جمله را برزبان جاری می ساخت که: « بزن سیلی رو» . دراین هنگام پسر بچه این کار را با نواختن سیلی (کِشیده) بر صورت استاد سلمانی انجام می داد. مادر بچه هم درحین ختنه سوری پاهای خود را در تشت آب سردی قرار می داد تا با این طریق به اصطلاح دلش خنک و ناراحتی احساس نکرده و از درد و آلام فرزندش  در حین ختنه، کاسته شود. آنگاه که ختنه سوری فرزندش پایان میافت وارد اتاق می شد.

 در پایان ختنه ، استاد سلمانی با مقداری تخم مرغ و روغن محل بریده شده (ختنه) را چرب کرده ، آن را درکیسه ای مخلوط از پهن گوسفند وتخم مرغ قرار داده و به کمر بچه  می بست؛ سپس با لنگ (یا پارچه ای دوخته شده مانند دامن) پاهای فرد پوشانده می شد تا با این پوشش بتواند راه رفته و بیرون برود.

استاد سلمانی نیز هر چند روز محل ختنه شده را چرب می کرد تا آن ناحیه بهبود یابد و در طول این مدت از رفتن بچه به حمام جلوگیری می شد تا اینکه  پس از بهبودی کامل، بچه را به حمام می بردند.

لازم به ذکر است در طول ختنه جشن و سرور همراه با دف و ترانه و هلهله بر پا بود.

مراسم زایمان

در روزهای پایانی دوران حاملگی با حاضر شدن قابله (ماما) ی محلی ( که تجاربی را در این خصوص کسب کرده بود ) برای زودتر فارغ شدن زن حامله به مادر وی – در صورت زنده بودن – گفته می شد که برود در زیر ناودان (آبراهه پشت بام) منزل( که عموماً به کوچه و یا گذرگاه اصلی روستا بود) لخت بنشیند تادخترش زودتر فارغ شده و نوه اش زودتر چشم به دنیا بگشاید.  ایشان نیز تا پایان زایمان و تولد نوزاد با همان وضعیت می نشست  تا به ایشان اطلاع داده می شد ؛ سپس با حفظ پوشش از جا بلند شده ، شادی کنان وارد منزل شده و با گفتن تبریک به دخترش به پرستاری از ایشان مشغول می شد.

در صورتی که نوزاد پسر بود می گفتند آن زن « چوبزن» زائیده یا به دنیا آورده است ، و چنانچه نوزاد دختر به دنیا می آمد ، یا  جنسیت نوزاد را پنهان کرده و اطلاع نمی دادند و یا گفته می شد« سنگ انداز» به دنیا آمده است.

پس از زایمان و گذشت ۱۰ روز ، در مراسمی تحت عنوان « آبِ دَه» زائو به حمام رفته و بعد از استحمام، دست و پای بچه را «حنا گرفته» و با درست کردن غذایی به نام« شولی»(مخلوطی از کوبیده شده نبات ، قند ، زیره ، شوید و … که از قبل و در زمان حاملگی دختر توسط مادرش تهیه و درکیسه ای به او داده شده بود) را باهویج ، در نعلبکی ای  حاوی کره گاو برای نوزاد آماده و به او می دادند تا به اصطلاح شکم نوزاد تمیز شود. با تقسیم آن بین اهالی به شادی می پرداختند.

با همین هویج از مهیمانان پذیرایی می کردند وصبح روز بعد اززایمان مقداری روغن داغ شده (و به اصطلاحدود داده) را به پدر نوزاد داده تا فرزند دوم اش نیز پسر به دنیا آید وبلافاصله خرما را با روغن تفت داده وبه مدت سه روز مخلوط با زیره سایده به او داده می شد تادیگر دختر به دنیا نیاورد.

نام گذاری نوزاد بیشتر از سوی پدر ومادر صورت می گرفت ومعمولا نقش اصلی را پدر ومادر داشتند اما  در مواردی هم پدر بزرگ و مادر بزرگ دراین قصه نقش داشتند.

پیدایش شهر و زندگی شهرنشینی و ورود تکنولوژی و ابزار اطلاعات به روستاها،تفاوتهای زیادی را بین خانوادۀ روستایی و خانوادۀ شهری به عنوان هستۀ اصلی جامعۀ روستایی و شهری ایجاد کرد؛ تأثیر تکنولوژی و اطلاعات در گذر زمان، همچنین نوسازی اجتماعی وفردی در جوامع روستایی، اگر چه نه همپای جوامع شهری، بل به دنبال آن، فاصله و تفاوت ایجاد شده در تصویر و شکل خانوادۀ روستایی با خانوادۀ شهری را کاهش داده و می‌رود تا به زعم نگارنده در آینده‌ای هر چند دور، همچون قبل از شکل‌گیری جامعه شهری، خانوادۀ روستایی با خانوادۀ شهری در یک سطح قابل مطالعه گردد. علی‌ایحال در حال حاضر تفاوت است بین خانوادۀ روستایی با خانوادۀ شهری. به عنوان مثال تصویری که نیک خُلق از خانوادۀ ارائه می‌دهد چنین است که «خانواده در جامعه روستایی ایران فقط محل انس‌و‌الفت زناشویی، کانون پرورش کودک و مرکز انتقال بسیاری از میراث‌های فرهنگی: ارزش‌ها، هنجاری‌های اجتماعی و عادات و رسوم و سنت‌های روستایی نیست؛ بلکه در عین حال یک واحد اقتصادی به  شمار می‌رود که بخش عمده‌ای از نیازمندیهای اساسی زندگی خانواده را از طریق تولید تأمین می‌کند. در واقع گروه کار و گروه خانواده در هم ادغام شده، اجتماع تشکل و به هم پیوسته‌ای را به وجود می‌آورند که اعضای آن به منظور تأمین معاش خانواده فعالیت اقتصادی مشترکی دارند و همگی در ادامۀ حیات خانواده، سهیم‌اند» (بهروان، ۱۴۸:۱۳۹۰)

واما، خانواده در عباس‌آباد در گذشته‌های دور در هر دو صورت هسته‌ای و غالباً گسترده وجود داشته است که در هر دو شکل آن تقسیم کار بین اعضای خانواده اعم از باغداری، زراعت و یا گله داری صورت داشت و این پدر یا مرد بزرگ‌تر خانواده بود که کنترل و سیاستهای کلی خانواده را در امور مختلف تعیین می‌نمود اما اینک که خانوادۀ هسته‌ای صورت و شکل خانوادۀ این روستا را تشکیل می‌دهد، پدر سالاری نیز جایگاه کمرنگ‌تری به خود گرفته و به علت عدم زمینه‌های اشتغال چون سابق‌، اعم از باغداری، مزرعه داری،گله (گوسفند) داری و … آنچه را که بتوان تقسیم کار نامید و یا نقش زن در تولید ذکر کرد قابل مشاهده نمی‌باشد.

خوش‌نشین بودن روستائیان، عدم وجود آب و بستر مناسب اشتغال و تولید همچنین مهاجرت اکثر روستائیان، شکلی خالی از سنکه را به آن داده است و جز در ایام و مناسبتهایی خاص، بعضاً خانواده‌هایی مسن و از کار افتاده در این روستا حیات خود را سپری می‌نمایند که یا از حقوق بازنشستگی و یا مستمری برخوردار بوده و  از توجه و کمک فرزندان مهاجرشان در سایر شهرها برخوردار می‌باشند.

* حق چاپ و نشر محفوظ است و بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

بازدیدها: ۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *