تفکیک یافتگی در حقیقت نشان دهنده­ی حرکت ساختاری است که از اصول اساسی جامعه­شناسی استنتاج می­شود و هر کدام از این جامعه­شناسان یاد شده به شیوه­ای بدان پرداخته ­اند. این معنای حرکت ساختاری گاه در حوزه­ی ایستایی­شناسی و گاه در حوزه­ی پویایی­شناسی  نظریه­ها و گاه در هر دوی آن­ها نمود می کرده است.

۳- هم­فراخوانی اجتماعی

اصل هم­فراخوانی اجتماعی[۱] فقط به وابستگی متقابل بین مفاهیم اشاره نمی­کند. این اصل به وابستگی یا همبستگی متقابل عناصر واقعی زندگی نیز اشاره دارد. برای مثال می­توان به نمونه­های ذیل اشاره نمود: همبستگی متقابل میان مثلاً واقعیت فرد و فردیت از سویی و واقعیت جامعه و ساختار استخوانیِ سازمان یافته­ی آن از دیگر سوی، یا تلازم فرد و جامعه در نظریه­ی کولی، یا آن و من در نظریه فروید، یا من و من­اجتماعی در نظریه­ی مید، به همین معنا، امیال ثابت و امیال نسبی در نظریه­ی مارکس، یا نیازهای طبیعی و فشارهای اجتماعی در نظریه­ی دورکیم، به شیوه­ای طراحی شده­اند که شرح هر کدام از نظریات فوق در باره­ی جامعه به ناگزیر از خلال شرح همبستگی متقابل میان همین مفاهیم دوتایی گذر می­کند. این معنا اگر چه در میان نظریات اغلب جامعه شناسان به وضوح دیده    می­شود ولی گورویچ آشکارتر از دیگران به آن اشاره می­کند. ما نیز تعریف خود را با کارهای ژرژ گورویچ دنبال می کنیم. باسرمن در شرح آراء گورویچ می نویسد:

«هم­فراخوانی یا دومین اسلوب دیالکتیک عناصری را به ما نشان می­دهد که در نگاه اول به نظر متضاد و ناهمگن می­آیند ولی با نگاهی دقیق­تر، آن­ها یک رابطه­ی دوطرفه، یا یک وابستگی متقابلی را نشان می­دهند که در آن هر کدام از دو سوی تقابل در یک­دیگر حضوری پایدار و مستمر دارند.» ( تنهایی، ۱۳۹۲: ۱۷۳)

او سپس در تشریح و تفهیم گوناگونی هم فراخوانی به دو مثال اشاره می کند:

۱.هم فراخوانی میان بخش­های اجتماعی و روانی انسان،

۲.هم فراخوانی میان فرهنگ و جامعه.

بنا بر شرح باسرمن، به نظر گورویچ، جداکردن یا جدا دیدن هر کدام از این بخش­ها عملاً کاری غیرممکن و نادرست است. گورویچ خود یادآوری می کند که فهم این مسئله را مدیون چارلز هورتوتن کولی و جرج هربرت مید است.

۴- فرصت­های زندگی و سبک­زندگی:

فرصت­های زندگی: اگر واحد مطالعاتی در جامعه­شناسی، گروه، نهاد یا سازمان اجتماعی، و در صورت پویایی آن، تاریخ اجتماعی باشد، ساخت هرگروه یا نهاد، سازمان یا تاریخی می­تواند به نسبت در اختیار گذاردن شانس­های زندگی یا به تعبیری درست­تر، فرصت­های زندگی[۱] به اعضای آن گروه، واقعیت اجتماعی متفاوتی را پدید آورد، واقعیتی متفاوت که در میدان چالش­های مطرح در فلسفه­ی اجتماعی، علوم سیاسی و جامعه­شناسی، تاریخی بس طولانی داشته است. فرصت­هیا زندگی موقعیت­هایی است که از گوهر زندگی در یک طبقه­ی خاص سرچشمه می­گیرد. و به همین دلیل افراد در برابر آن­ها اختیار چندانی ندارند، اگر چه میران این اختیار به نسبت باز یا بسته یا کاستی بودن جامعه متفاوت می شود. بنابراین موضوع مطالعات فرصت­های زندگی همیشه و به ناگزیر با موضوع طبقات اجتماعی هم فراخوان است.

سبک زندگی: در برابر جبرطبقاتی که گوهر تاریخی و جامعه­ای طبقه را بر فرصت­های زندگی تحمیل می­کند، سبک زندگی[۲] قرار می­گیرد و عبارت از شیوه­ای انتخابی[۳] از زیست اجتماعی است که هر گروه، نهاد یا سازمانی به نسبیت­های تاریخی و جامعه­ای از یک سوی، و به نسبت تفسیر مشترک گروهی از دیگر سوی، هم انتخابی و هم قابل تغییر در هر زمانی است. ماکس وبر، ارزیابی جامعه از بودن

در یک طبقه یا گروه شغلی یا رسته­ی فرهنگی را با اصطلاح پایگاه افتخار یا منزلت که به تدریج به عنوان پایگاه اجتماعی معروف شد، تعریف نمود.

اما در رویکرد مکتبی گوناگون، برخی چون مارکس تأکید بیشتری بر فرصت­های زندگی و تلازم یا هم­فراخوانی آن با زندگی طبقاتی کرده­اند و برخی نیز چون وبر بر سبک زندگی و هم­فراخوانی آن با ساختار پایگاه اجتماعی تأکید فراوان­تری داشتند. اما تأکیدهای رویکرد مکتبی انسجام گرایانه در برابر تفاوت­های جبری طبقاتی برخاسته از فرصت­های زندگی چالش­های نظری جامعه­شناسی را به میدان تقابلیِ دیگری کشانید که به معنای سیاسی چالش­های نظری یادشده در آن، در دو قلمرو نگاه محافظه­کاری و متعهدانه صف­آرایی شدند. تنهایی، برای پرهیز از کاهش قلمرو جامعه­ شناسی به علوم سیاسی و نزدیک ماندن به قلمرو و مرزهای تخیل جامعه­شناختی، دو اصطلاح ایستانگرانه و پویانگرانه را جای­گزین دو اصطلاح یادشده کرده است.

 

[۱] Life Opportunity

[۲] Life Style

[۳] Selective

[۱] Social – Mutual Implication

[۱] Organic Solidarity

[۲] Dyadic

[۳] Triadic

[۱] Mecanical Solidarity

 

دکتر امیر عظیمی

هر حوزه­ی موضوعی در جهان علم جهت اثبات علمی بودن خود بایستی دارای اصول و مبانی خاص خود باشد وگرنه علمی بودن آن مورد تردید جدی قرار می­گیرد. بدین لحاظ جامعه شناسی نیز از آنجایی که به عنوان یک علم در میدان دانش اجتماعی بشر قلمداد می­گردد(مراجع شود به شماره قبلی هفته نامه- جامعه شناسی به عنوان یک علم) باید دارای اصول و مبانی متقن و معتبری باشد تا بتواند به عنوان یک علم در افکار عمومی جهان مطرح شود. با این وصف، جامعه شناسی صرف نظر از هر نوع نگاه مکتبی یا پارادایمی، دارای اصول و مبانی شامل: راه­ها و اهداف مشترک، تفکیک یافتگی، هم فراخوانی اجتماعی، سبک زندگی و فرصت های زندگی که  مورد اتفاق همه ذینفعان این رشته علمی است که در این یادداشت به طور مختصر به هر یک از آن ها اشاره می گردد.

۱- راه­ها و اهداف مشترک:

مهم­ترین واقعیت فرامکتبی که به ­عنوان اصل اول جامعه شناسی، در تشکیل هرگروه، واقعیت یا هرنوعی از سیستم نظری یا اجتماعی شناخته شده، عبارت است از: راه­ها و اهداف مشترکی است که مبنای هرگونه تشکل یا ساختی را پدید می­آورند. همان گونه که هرگونه خللی در راه­ها و اهداف نیز مفهوم ساخت گروهی یا سیستمی را مورد سوال قرار می­دهد. شیوه تحلیل عناصر گویای این واقعیت است که ساخت هرگونه نظریه­ای از هر نظام اجتماعی چیزی فراتر از همین راه­ها و اهداف مشترک نیست، که تزلزل در

آن نیز به سستی و از ریخت افتادگی ساخت می­انجامد(تنهایی، ۱۳۹۲).

رابرت کی مرتن، جامعه شناس برجسته­ی مکتب ساخت­گرا – کارکردگرایی انسجامی آمریکا، شاید بهترین نمونه­ای باشد که اهمیت کاربست اصل اول جامعه شناسی را به وضوح هر چه بیشتر عنوان  می­کند. وی در توضیح و تبیین ساخت هر نظام اجتماعی به عناصری اشاره دارد که تشکیل دهنده­ی همین اصل اول جامعه شناسی هستند. از نظر مرتن، مثلاً: «در میان چندین عنصر از ساخت­های اجتماعی و فرهنگی دو عنصر از اهمیت ویژه­ای برخوردار هستند. این دو عنصر گرچه در موقعیت­های عینی جامعه در هم آمیحته­اند ولی در تحلیل­های جامعه شناختی از هم مجزا می­باشند.        

اولین عنصر، شامل اهداف، منافع و برنامه­های تعریف شده­ی فرهنگی هستند که برای تمام یا بخش عمده و گوناگونی از اعضاء، به عنوان اموری مشروع شناخته شده­اند؛ دومین عنصر ساخت فرهنگی، شامل تعاریف، تنظیم و کنترل راه­ها و شیوه­های قابل دسترسی است که رسیدن به چنین اهدافی را میسر می سازد».     

۲-اصل تفکیک یافتگی:

 در دیدگاه انسجام­گرایی، تکامل ناشی از تفکیک یافتگی را در تفکیک یافتگی کارکردهای عناصر یک مجموعه یا تفکیک یافتگیِ ساخت عناصر، که باز به تخصصی شدن کارکردها بر می­گردد، یا تکنیک و تفاوت میان جوامع، تأویل می­کنند. مثلاً تغییر همبستگی ساده[۱] به همبستگی

ارگانیک[۱] (اندام­وارگی) در نظریه­ی دورکیم، نشان دهنده­ی تغییرات تکاملی در ساخت اجتماعی است که در فرایند آن عناصر یک مجموعه­ی ساختی هر چه بیشتر غیرمتشابه و یا تخصصی­تر می­شوند و کارکردها و وظایف متفاوت­تری را به انجام می­رسانند.

جورج سیمل به عنوان یک جامعه­شناس تفسیرگرا، این تفکیک یافتگی را حرکت از یک مجموعه­ی اجتماعی از حالت ساخت دوتایی[۲] به ساخت سه­تایی[۳] تعییر می­کند. این اختلاف تفسیر در زبان سیمل به مبنای مکتبی متفاوتی بر می­گردد که سیمل را در حوزه­ی تفسیرگرایی قرار می­دهد. «دوتایی یعنی روابط اجتماعی میان دو نفر، اهمیت تعداد در کنش متقابل اجتماعی غالباً با نظریه­ی جامعه شناسی آلمانی سیمل همراه می­شود که برای مثال می­گفت هرگاه دوتایی به سه­تایی تبدیل شود امکان پیوستگی­ای به وجود می­آید که در آن پدید آمدن یک قدرت(فراتر) می یابد»

هندسه­ ی سه­تایی سیمل نشان دهنده­ی شبکه­ی سه وجهی ساخت اجتماعی است که نفر سوم نسبت به نفر اول و دوم غریبه یا متفاوت است. پیدایش همین وجه تفاوت و تغایر است که موجب تکامل ساختار جامعه به اشکال تکامل یافته­تری می­شود. این معنا در نظریه­ی وبر به تفکیک روابط اقتدار برگشت می­کند. یعنی در روابط حاکم و محکوم، بنا بر گسترش قلمرو و تغییر شاخص­های مهم اقتدار پدرسالاری و پاتریمونیال(اقتدار خاندانی) به اقتدار سلطانی، شاهد این تغییر نیز هستیم. برای مثال، در عزل و نصب عناصر قدرت به تدریج مبنای تشابه خانوادگی تغییر یافته و به تفاوت­هایی پاتریمونالی و سپس به تفاوت­های اقتدار سلطانی مربوط می­شود. همین تفکیک یافتگی را در نظریه­ی مید می توان در فرایند تکامل جوامع از حالات و مراحل بازی­های­ساده به بازی­های جمعی به روشنی دید(تنهایی، ۱۳۹۱).    

جدول تقابل جوامع دوتایی مطابق اصل تفکیک یافتگی

 

نظریه پردازان

میزان تفکیک یافتگی کارکردها در میان عناصر ساختی یک مجموعه
جوامع بیشتر تفکیک یافتهجوامع کمتر تفکیک یافته
کنت

مین

اسپنسر

دورکیم

تونیس

مارکس

وبر

سیمل

مید

پارسنز

جوامع صنعتی

جوامع قرارداد

جوامع صنعتی

جوامع با همبستگی اندام واره­ای

جوامع گزلشافت(جامعه­ی سازمانی)

جوامع با طبقات برای خود

جوامع عقلانی- حقونی

جوامع سه­تایی

جوامع من)I(

جوامع مبتنی بر پایگاه­های اکتسابی

جوامع نظامی

جوامع پایگاه

جوامع جنگجو

جوامع با همبستگی ساده

جوامع گمینشافت(اجتماع)

جوامع با طبقات در خود

جوامع سنتی

جوامع دوتایی

جوامع من اجتماعی)Me(

جوامع مبتنی بر پایگاه­های انتسابی

منبع: تنهایی(۱۳۹۲)، جامعه­شناسی نظری: مبانی، اصول و مفاهیم(ص ۱۶۷).

بازدیدها: ۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *