اما چرا کار رابینسون و همکاران او بااهمیت است؟ جواب در پاسخ به یک سوال به ظاهر ساده مرتبط با مباحث رشد اقتصادی نهفته است. از دهه۱۹۵۰ که با کار تاثیرگذار رابرت سولو، اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند که رشد تکنولوژی و افزایش موجودی دانش در بلندمدت عامل اصلی افزایش یا رشد تولید سرانه و در نتیجه رفاه است، این پرسش مطرح بود که چرا کشورها تا این اندازه در انباشت دانش و پیشرفت تکنولوژی تفاوت دارند. خب اگر یک کشور از نظر پیشرفت تکنولوژی در سطح پایین‌تری است و اگر بخش بزرگی از تکنولوژی یا دانش ماهیت غیر قابل ازدحام و غیرقابل حصر کردن را دارد (به این معنی که برخلاف سرمایه فیزیکی یا نیروی کار، همه کشورها همزمان می‌توانند از دانش و تکنولوژی واحدی استفاده کنند و به تولید و رفاه بالاتر دست یابند)، چرا کشور دارای سطح پایین دانش و تکنولوژی با دستیابی به دانش و تکنولوژی دیگران، به سطح تولید سرانه و رفاه بالاتر دست نمی‌یابد؟ حتی اگر تکنولوژی قابلیت حصر شدن را داشته باشد و کشورهای پیشرو مانع دستیابی مجانی کشورهای توسعه‌نیافته به تکنولوژی شوند، چرا کشورهای توسعه‌نیافته با پرداخت بابت دانش و تکنولوژی به آن دست نمی‌یابند تا فاصله خود را با کشورهای پیشرو کاهش دهند؟

 اتفاقا برخی کشورها همین کار را کردند و به توسعه دست یافتند؛ اما تعداد زیادی از کشور همچنان در انجام چنین کاری ناتوان هستند و دلیل آن ابهام‌انگیز به نظر می‌رسد. نمونه بارز کشوری که با اقتباس و کپی کردن دانش و تکنولوژی و سپس درونی‌سازی پیشرفت تکنولوژی موفق در رشد و توسعه اقتصادی بوده است، کره‌جنوبی است که فقط در طول حدود ۶۰سال کاری را انجام داد که برخی کشورهای اروپایی در طول ۵۰۰سال انجام دادند. نمونه‌ای دیگر از اینکه یک کشور به راحتی می‌تواند دانش و تکنولوژی دیگران را اقتباس کند، دست‌یابی دانشمندان ایرانی به برخی از آخرین دستاوردهای پیشرفت دانش و تکنولوژی در برخی عرصه‌ها با وجود بسیاری از محدودیت‌ها بوده است؛ هرچند چون نهادهای مقوم کارآفرینی با آن همراه نبوده، اسباب رشد اقتصادی نشده است. از نظر علم اقتصاد غیرقابل توضیح است که پیشرفت تکنولوژی و دانش در اغلب عرصه‌های مرتبط با تولید کالاها و خدمات نتواند از کشور پیشرو به کشور توسعه‌نیافته منتقل شود. اگر کشور پیشرو بابت انتقال دانش و تکنولوژی خود مبلغی دریافت کند درحالی‌که هزینه‌ای اضافی بابت این اقدام متحمل نمی‌شود و اگر کشور توسعه‌نیافته می‌تواند با اقتباس دانش و تکنولوژی کشور پیشرو آن اندازه به تولید خود بیفزاید که علاوه بر پرداخت بابت خرید دانش و تکنولوژی، هنوز مقداری قابل توجه نیز برای خود باقی بماند، عجیب است چرا چنین معامله سودآور دوطرفه‌ای انجام نمی‌شود. لذا، صرف بیان اینکه انباشت سرمایه یا رشد تکنولوژی یا حتی بهبود سرمایه انسانی می‌توانند سبب رشد اقتصادی شوند و تولید سرانه و رفاه را افزایش دهند، توضیح کاملی از عوامل موجد رشد و شکوفایی نیست و قادر به توضیح این اندازه تفاوت تولید سرانه و رفاه در میان کشورها نیست. به عبارت دیگر، برای توضیح و فهم کامل تفاوت سطح رفاه کشورها لازم است پی ببریم چرا همه کشورها با نرخ مشابه به دانش و تکنولوژی خود نمی‌افزایند و به انباشت سرمایه فیزیکی و انسانی نمی پردازند و تفاوت تولید سرانه و رفاه آنها مدت‌ها است باقی است و حتی تشدید شده است. حتی نازل بودن نرخ پس انداز هم توضیح کاملی نیست؛ چون بسیاری از کشورهای نفت‌خیز دارای وفور پس‌انداز بوده‌اند اما به رشد و توسعه اقتصادی دست نیافته‌اند.

رابینسون و همکاران تلاش کردند نشان دهند چه چیزی سبب فراگیر شدن مشارکت اقتصادی و لذا افزایش میل به انباشت سرمایه، میل به بهبود سرمایه انسانی و میل به ایجاد یا کپی کردن پیشرفت تکنولوژی می‌شود و یک کشور را در نردبان توسعه اقتصادی بالا می‌کشد. او و همکارانش جواب را در بررسی تحولات تاریخی توسعه اقتصادی جوامع یافتند و اینکه چه نهادهایی اسباب مهیا شدن انباشت سرمایه، بهبود سرمایه انسانی و ایجاد و اقتباس پیشرفت تکنولوژی می‌شود. موضوع اصلی آن است که کشوری در تعالی اقتصادی پیش می‌رود که در آن کشور، نهادهای حقوقی و مدنی مقوم مشارکت فراگیر آحاد جامعه در فعالیت اقتصادی و خلق ثروت شکل بگیرد و کشورهایی دچار شکست می‌شوند که مانع مشارکت فراگیر آحاد جامعه در فعالیت اقتصادی و خلق ثروت شوند. با همین توضیح است که مستعمره‌های پیشین کشورهای اروپایی با ساکن شدن مهاجران اروپایی و لذا انتقال نهادهای حقوقی و مدنی اروپاییان، توسعه یافتند و مستعمره‌های پیشین کشورهای اروپایی بدون ساکن شدن مهاجران اروپایی و لذا بدون انتقال نهادهای حقوقی و مدنی اروپاییان، شکست خوردند و توسعه نیافتند.

تحقیقات رابینسون و همکاران درس مهمی برای سیاستگذاری رشد اقتصادی ما هم دارد و آن اینکه رشد پایدار اقتصادی با تدوین سیاست‌های بلندپروازانه و عمدتا سخت‌افزار محور تحقق نمی‌یابد. لذا به جای آنکه فکر کنیم که چگونه وام و تسهیلات ارزان‌قیمت فراهم کنیم، چگونه ارز ارزان برای واردات ماشین‌آلات و افزایش سرمایه‌گذاری فراهم کنیم و در ادامه هم برای واردات مواد اولیه و واسط بخشش ارز ارزان را تداوم بخشیم، چگونه امتیازات انحصاری فراهم کنیم تا صنعت داخلی زیانده را دهه‌ها مورد حمایت قرار دهیم، چگونه بزرگ‌ترین و اولین پروژه‌های خاورمیانه یا حتی جهان را اجرا کنیم و…، بهتر است فکر کنیم چگونه تعداد سازمان‌ها و تشکیلات گسترده دولتی مانع کسب‌وکار را برچینیم و چگونه قوانین و مقررات مشوق کسب‌وکار را فراهم کنیم و اجرا کنیم، چگونه به هر شهروند اطمینان دهیم مستقل از اینکه چه ویژگی‌های فردی دارد، راه خلق ثروت او فراهم است و حفاظت از ثروت و مالکیت او از مسلمات است و به او اطمینان دهیم که شرط لازم رشد اقتصادی یعنی ثبات نظام تصمیم‌گیری و مقرراتی را هم فراهم می‌کنیم و به او اطمینان دهیم که امتیازی ویژه، اسباب نابرابری فرصت خلق ثروت فراروی او قرار نداده است.

کار رابینسون و همکاران یک دستاورد مهم دیگر برای دانش بشری داشت و آن اینکه علم اقتصاد موجود هیچ تعصبی در بهبود و تکامل خود ندارد و هر آنچه به بهبود فهم ما از پدیده‌های اقتصادی کمک می‌کند و از جمله مطالعات بین‌رشته ای، مورد استقبال قرار می‌گیرد و بابت پیشبردهای آن هم پاداش در نظر گرفته می‌شود. این برای تحصیل‌کرده‌های علم اقتصاد در کشور ما نیز بسیار با اهمیت است که متاسفانه علم اقتصاد را هم آغشته به جهت‌گیری سیاسی و ایدئولوژیک کرده‌اند. علم اقتصاد کنونی و متکی به تحلیل داده، هیچ پیوند مقدسی با هیچ ایدئولوژی چپ و راست و میانه و امثالهم ندارد، بلکه به دنبال فهم حقیقت است. ممکن است در فهم حقیقت دچار نقص باشد اما با بهبود علم داده، این نقص به تدریج کمتر و کمتر خواهد شد. علم اقتصاد مانند سایر علوم یک برنامه تحقیق است که با گذشت زمان آنچه را گذشتگان به ما آموخته‌اند و نقص آن آشکار شده است با احترام به آن گذشتگان، کنار می‌گذارد و آنچه را به بهبود فهم ما کمک می‌کند، خوش آمد می‌گوید.