نشست حلقه شرح و نقد گروه تخصصی جامعه شناسی تفسیری با مفهوم تحلیلی و فرامکتبی تضاد در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ با حضور اعضا و جمعی از علاقه مندان برگزار شد.

به گزارش هفته نامه فریاد بیداری، در آغاز نشست دکتر بی تا مدنی مدیر گروه جامعه شناسی تفسیری پرگمتیستی با اهمیت تفکیک بین مفاهیم مکتبی یا پارادایمی از مفاهیم تحلیلی یا فرامکتبی در کنکاشهای نظری و مفهومی، به مفهوم” تضاد” به عنوان مصداقی بارز از بحث حلقه شرح و نقد تفسیری اشاره کرد که ح.ا. تنهایی از ۱۳۷۱ در کتاب درآمدی بر مکاتب و نظریه های جامعه شناسی و در شرحی که از کالینزدرخصوص مفهوم تحلیلی “تضاد” بیان نموده در سال ۱۳۸۲ آورده است. متأسفانه عدم تفکیک دو بعد مکتبی یا پارادایمی و فرامکتبی یا تحلیلی و ناپارادایمی از مفاهیم جامعه شناختی چون نظم، تضاد، ساخت، کارکرد و… در میان برخی از همکاران اساتید نیز دیده می شود. او نشست های حلقه شرح و نقد تفسیری به مسئولیت داوطلبانه دکترامیرعظیمی را کوششی جمعی در راستای خرافه زدایی از علم برای پیشگیری از تولید شبه علم در جامعه شناسی دانست؛ بر این اساس مادامی که مفاهیم مکتبی از فرامکتبی تفکیک نشود، فهم درست و دقیقی از مفاهیم مکتبی یا پارادایمی و در نتیجه شناختی صحیح از پارادایم تفسیری پرگمتیستی محقق نمی شود. پس لازم است بدانیم مارکس تضادگرا از مفهوم “نظم” در معنای تحلیلی آن (فرامکتبی) و دورکهیم نظم گرا از مفهوم “تضاد” در معنای فرامکتبی یا تحلیلی آن بهره می گیرند. بحث این نشست در باره مفهوم فرامکتبی یا تحلیلی تضاد از قول دکتر امیر عظیمی پی می گیریم.

دکتر امیر عظیمی، مدیر حلقه شرح و نقد تفسیری و سخنران نشست، به پیش درآمدی از مفهوم تضاد پرداخت و گفت: مفهوم تضاد از ریشه ی ضد بودن به معنای مقابله ی دو عنصر در برابر هم است که با یک دیگر هماهنگی ندارند و براین اساس به تغییراتی در نظم موجود، می انجامد. به عبارت دیگر، هرگاه تفاوت و تفکیک یافتگی عناصر زندگی اجتماعی به درجه ای برسد که دیگر نظم موجود نتواند برجا بماند، با تضاد مواجه هستیم. درجاتی از تفکیک یافتگی با گذر از تغایر به تخالف، به تضاد می انجامد(تنهایی، ۱۳۹۸). تخصصی شدن، تفکیک یافتگی شدید و داشتن منافعی که مقابل یکدیگر قرار می گیرد می تواند به تضاد منجر شود. برای مثال در بازار منافع خریدار و فروشنده گاهی متضاد است و این دو در تضاد با هم قرار می گیرند. منفعت خریدار ایجاب می کند جنس با کیفیت را با قیمت پایین تری خریداری کند اما منافع فروشنده با این در تضاد است زیرا اگر چنین کند متضرر می گردد. به همین ترتیب منافع دو طبقه اجتماعی با یکدیگر در تضاد است همچنانکه مارکس در تضاد طبقاتی بین دو طبقه کارگر و سرمایه دار مطرح می نماید و یا آنچه دورکهیم در تضاد بین منافع فرد و منافع جامعه در تحلیل خودکشی به آن باور دارد. تضاد می تواند به تناقض تبدیل شود و یکی از عناصر متضاد وجود دیگری را بر نتابد و ویرانی پدید آورد. اما همچنین تضاد موجود میتواند به طور منظم ادامه یابد که همان تضاد منظم است. تمام جامعه شناسان تضاد را در جامعه می بینند و به وجود آن باور دارند، زیرا واقعیتی اجتماعی است.

از این رو تضاد مفهومی فرامکتبی، ناپارادایمی و تحلیلی در میان همه جامعه شناسان مشترک است. اما از نگاه مکتبی، برخی جامعه شناسان معتقدند تضاد باید از بین برود و برخی معتقدند نه تنها تضاد مفید بوده و بلکه حتی ضروری است. در مطالعات مفهومی و نظری باید دقت داشت مفاهیمی که جامعه شناسان به کار می برند کاربرد مکتبی دارد یا فرامکتبی. اگر فرامکتبی یا تحلیلی باشد، مورد قبول تمام جامعه شناسان است. اما این که کدام جامعه شناس معتقد است ساخت، نظم، کارکرد و مانند آن تعیین کننده است، آیا باید باقی بماند و یا از بین برود نشان دهنده ی نوع مکتبی است که آن جامعه شناس باور دارد.

عضو گروه جامعه شناسی تفسیری پرگمتیستی با این مقدمه به واکاوی مفهوم “تضاد” پرداخته به برخی مفاهیم مرتبط با آن اشاره کرده و به توضیح آنها را پرداخت ازحمله: تفکیک یافتگی(Differentiation)، تضاد(Conflict) و تناقض(Contradiction)، هم فراخوانی Mutual Implication، از ساخت افتادگی De-structuration و بازسازی Re-structuration ، فرایند تفکیک یافتگی در حرکت و شدن دائمی مدنظر قرار می گیرد. تفکیک یافتگی های عناصر هر مجموعه در هر سطحی از هم فراخوانی عناصر پدیده ها که رخ دهد میزان خاصی از تضاد را در بستر خود حمل می کند.   به طور مثال “ساخت خانوده” متشکل از (زن، مرد و فزرندان)؛ “ساخت کلاس” متشکل از (دانش جو، استاد و دانشگاه) ، ساخت کلاس و خانواده با مجموعه های دیگری هم فراخوانی دارد که دیالکتیک نظم را همیشه در حال تغییر و سیالیت اما دارای نظم خاص خود حفظ می کند. حال اگر روابط میان افراد خانواده به گونه ای شود که فرضا کارکرد شغلی یکی از همسران موجب اختلال در ساخت روابط حاکم بر خانواده گردد، تضاد ایجاد شده خانواده را دستخوش نوعی گذار دیالکتیکی می کند. این مرحله از گذار دیالکتیکی، می تواند شامل تفاوت، تغایر، تخالف و در نهایت تضاد ساختاری در نقش ها و کارکردهای اجتماعی در تقسیم اجتماعی کار در خانواده باشد. اشکال مختلف تضاد می تواند با تبدیل به تناقض به ویرانی و سقوط نظم حاکم بر خانواده کشیده می شود. چنین تضادی همچنین می تواند به تحول مثبت یا نظم جدیدی در خانواده نیز بیانجامد. اگر روابط این خانواده به تناقض برسد نظم جدیدی شکل نمی گیرد و نظم موجود فرو می ریزد. اما اگر به تضاد منظم برسد نظم و ساختار جدیدی بنا می شود.

 وی در ادامه نشست همچنین با اشاره به نمونه هایی از کاربرد مفهوم تحلیلی یا فرامکتبی “تضاد” افزود: کاربرد مفهوم تضاد در برخی نظریه ها از جمله نظریه خودکشی دورکیم هم طوری است که بدون اتکا به مفهوم تضاد اساسا نظریه خودکشی دورکهیم ممکن نمی شد؛ همچنان که تحلیل طبقاتی و تضادی در دستگاه نظری مارکس در رابطه کارفرما/ کارگر و تحلیل سرمایه، ممکن نمی شد، یعنی طبقه ی «درخود» از تضادی برخوردار است که نظم حاکم را بر می تابد و چه بسا نیازی به تحول انقلابی نمی بیند هر دو سوی تضاد هم دیگر را در تعاریف مشخصی می پذیرند و با هم زندگی می کنند. در اینجا مفهوم تحلیلی نظم توسط مارکس به کار برده می شود هم چنان که دورکهیم نیز مفهوم تحلیلی تضاد را به کار می برد. اما نه دورکهیم تضادگرا است، نه مارکس نظم گراست. مارکس در تحلیل طبقاتی خود آنجایی که برای طبقه ی «برای خود» در دو سوئ تضاد میان راه ها و اهداف مشترک دو طبقه، هم فراخوانی جدیدی ضرورت می یابد که پس از یک ویرانی عظیم رخ دهد و در این تحلیل دوم از مفهوم مکتبی یا پارادایمی تضاد بهره می گیرد.

دکتر عظیمی در پایان نشست افزود: بنا بر همین گرایش مکتبی این تضاد در نظام انسجام گرای امیل دورکیم شکل دیگری به خود می گیرد. در تعریف دورکیم «تضاد منظم مثل تضاد فرد و جامعه بایستی منظم باقی بماند (این یک میل و پیش نگرش مکتبی به تضاد است)» دورکیم معتقد است که ممکن است جامعه به سوی بی نظمی یا آنومی کشید شود. پس اختلاف مارکس، دورکیم یا سیمل تنها اختلاف مکتبی است وگرنه همگی آن ها در تحلیل های خود تضادهای موجود در جامعه را می دیدند و تحلیل می کردند. اما اختلاف آن ها این بود: آیا تضاد باقی می ماند؟ با آیا تضاد مفید است؟ آیا تضاد بد است؟ پاسخ های هر مکتب یا پارادایم فکری به چنین سوالی سبب تفاوت میان جامعه شناسان در بحث “تضاد” از یکدیگر می گردد. اما اگر پرسیده شود آیا تضاد به عنوان یک واقعیت اجتماعی در جامعه وجود دارد و یا آیا شما آن را تبیین می کنید یا نه؟ قطعا پاسخ تمامی جامعه شناسان به چنین پرسشی مثبت است. برای نمونه به تفاوت دیدگاه های برخی از جامعه شناسان نظری بیاندازیم. دورکیم: تضاد موجب کاهش توسعه ی جوامع می شود؛ جرج سیمل: تضاد در اشکال مختلفی در همه ی جوامع یافت می شود مانند وجوه زندگی مدرن هم عناصر مثبت و هم عناصر منفی دارد؛ هارست: تضاد برای هر جامعه ای از لوازم زندگی است. در پایان برخی از اعضای شرکت کننده در نشست به بحث و تبادل نظر و ارائه ی پیش نهاد پرداختند.

*دکتر امیر عظیمی، عضو گروه جامعه شناسی تفسیری پرگمتیستی و مدرس دانشگاه 

 

بازدیدها: ۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *