دکتر امیر عظیمی

مفاهیم جامعه شناسی به زبان ساده : دیالکتیک

مفهوم دیالکتیک در تاریخ طولانی خود، سوء برداشت های بسیاری را به همراه داشته است. بایستی به روشنی استدلال کرد که کلیه دیالکتیک هایی که از جنبه تاریخی مشهور هستند و حتی مهم ترین آنها (که دیالکتیک های مارکس و پرودون باشند) از لغزش مصون نمانده و به دیالکتیک های تسلی بخش و مدحی اعم از فرایاز یا فرویاز، ایجابی یا سلبی تبدیل شده اند. در واقع تمامی این دیالکتیک ها به درجاتی متفاوت تسلیم دیدگاه های جزمی، پیشاتجربی و از پیش پذیرفته شده اند. به عنوان نمونه دیالکتیک فرایاز افلاطون تنها عروجی توان فرسا و دشوار به سوی تأمل در مٌثٌل سرمدی است، دیالکتیک فرویاز و عرفانی و اشراقی فلوتین در سیر از وحدت به کثرت است، دیالکتیک لایب نیتس وضع مجامع واحد و کثرت است و دیالکتیک هگلی شارح مراحل گسستن از خویشتن خویش خداوند در عالم است و نیز گزارشگر مراحل عالم به سوی خداوند در ظرف زمانی است که هرگونه حرکت واقعی را بزرگ نمایی می کند تا از آن مراقبت نموده و حفاظت کند و آن را «سرمدیت» برکشد و هم زمان روح، عقل، انسانیت و الوهیت را یکی سازد، پردون و مارکس هم دیالکتیک را بیشتر برای مبارزه واقعی و پراکسیس انسانی در جامعه و به تعبیر سن سیمون به جامعه«در عمل» مربوط ساخته اند، هیچ یک موفق نشده اند دیالکتیک را کاملا از خاصیت فرایاز و در نتیجه تسلی بخش و مدحی آن آزاد سازند. بنابراین باید گفت که وظیفه واقعی روش دیالکتیک، ویران ساختن همه مفاهیم اکتسابی و متبلور است، بدین منظور که از مومیایی شدن آنها پیش گیری کند. از این رو برای آن که دیالکتیک ثمربخش باشد اساساً باید ضدجزمی باشد یعنی هرگونه موضع گیری فلسفی یا علمی قبلی را کنار گذاشته و به اصطلاح اِپٌوخِه کند. (گورویچ، ۱۹۶۲: ص ۱۱- ۱۴)
لازم به یادآوری است که در جامعه شناسی بیش از سایر علوم و حتی بیش از علوم انسانی دیگر به کاربرد روش دیالکتیک مورد نیاز می باشد. در واقع روش جامعه شناسی مستلزم دیالکتیک است. مطابق با رویکرد دیالکتیک می توان گفت: جامعه شناسی علمی است که واقعیت ها یا پدیدارهای اجتماعی تام یا جامع را از جمیع جهات مطالعه می¬کند. بدین ترتیب واقعیت های اجتماعی در فرایند دیالکتیکی در سطوح خرد و کلان در بستر جامعه در جریان ساخت سازی یا ساخت زدایی را مور بحث و بررسی قرار می دهد(گورویچ، ۱۹۶۲: ص ۱۰).
دیالکتیک در تعریف عام به معنای تنش یا حرکت یا دگرگونی در سیستم است که به وسیله آن تغییراتی رخ می دهد. هر سیستم اجتماعی در طول تاریخ از سادگی به سمت پیچیدگی در حرکت بوده است و خواهد بود، حرکت از سادگی به پیچیدگی، حرکت از همگنی به ناهمگنی و حرکت از کمتر تخصصی بودن یا کمتر تفکیک یافتگی به بیشتر تخصصی شدن یا تفکیک یافتگی تند است. چنین حرکتی به طرف تخصصی تر شدن که نشان دهنده ی نوعی نظم به مفهوم تحلیلی آن نیز هست نشان دهنده ی ویژگی دیالکتیکی است که در شالوده  هر حرکتی دیده می شود. دیالکتیک منطقی است که واقعیت را فرایندی جستجو می کند که در بستری از تقابل عناصر در حال حرکت باشد. این حرکت دائم در حال تطور(Evolution) و نو به نو شدن است. شدن همان سنتز برآیند است و با معانی ای چون تغییر، تحول و تبدیل شکل می گیرد و شناخته می شود.
اشکال پنج گانه تفاوت دیالکتیکی شامل تقابل(Contrast)؛ تفکیک و تفاوت(Differentiation)؛ تخالف(Contrarious)؛ تضاد(Conflict)؛ تناقض(Contradiction) است. مفهوم دیالکتیک از اصل راه ها و اهداف، اصل تفکیک یافتگی و اصل هم فراخوانی منتج شده است که تمام جامعه شناسان خواسته یا ناخواسته آن را به کار بستند. اما به قول بودن و بوریکو به نقل از ح.ا. تنهایی(۱۳۹۶) از بکار بردن اصطلاح دیالکتیک به دلایل سیاسی پرهیز کردند. از این رو سیاسی چرا که دیالکتیک را به عنوان مفهومی مکتبی و صرفاٌ یکی از اشکال آن (تناقض) در نظر گرفته اند.
از نظر ژورژ گورویج دیالکتیک یک مسیر، روش و بستر است نه نقطه شروع است و نه عزیمت بلکه مسیری برای “شدن” است. دیالکتیک تمامیتی است که اجزاء آن در تقابل های دوگانه و بیشتر حرکت و پویایی در واقعیت را نشان می دهند. اصول دیالکتیکی که می توان واقعیت را بر مبنای آن تحلیل دیالکتیکی کرد عبارتنمد از: حرکت، تغیرر، کنش متقابل یا هم کنشی، حرکت از کم به کیف و نفی نفی این چهار اصل(ح.ا. تنهایی، ۱۴۰۱). بر این اساس تمام جامعه شناسان نیز زمانی که حرکت، تغییر، گذار، تحول و هرگونه پویایی اجتماعی را بخواهند بفهمند یا تبیین کنند ناگزیر در شناخت این واقعیت دیالکتیکی درگیر هستند اما ممکن است از اصطلاحات مکتبی ا پارادایمی متفاوتی مانند روابط متقابل، تحول، تغییر، دوقولوهای توامان، روابط هم فراخوان و تفکیک یافتگی بهره ببرند(ح.ا. تنهایی، حسینی فر و سیدپورآذر، ۱۴۰۰).
گورویچ بر این باور است که دیالکتیک مد نظر وی نه فرایاز و نه فرویاز و نه ثبوتی و سلبی، نه آرامش بخش و نه ناامید کننده است. بلکه تجربه گرا و رئالیستی است و بر رواق تجربه¬هایی سرباز می کند که همواره نو به نو می شوند؛ تجربه هایی که محتوی و کانون اصلی آن ها با واقعیت اجتماعی مرتبط و متناظرند و در رنج و هم کنشی نو شونده، ساخته و دریافته و شناخته می گردند. (گورویچ، ۱۹۶۲: ص ۳۳)

—————————————————————————————————————-
منابع:
گورویچ، ژرژ(۱۹۶۲)، دیالکتیک یا سیر جدالی و جامعه شناسی، ترجمه دکتر حسن حبیبی، تهران: شرکت سهامی انتشار.
ح. ا. تنهایی، حسینی، مریم و سیدعلی سیدپورآذر(۱۴۰۰)، جامعه شناسی مبانی: مبانی و اصول و مفاهیم، تهران: نشراندیشه احسان.

بازدیدها: ۳۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *